فــریــدون کاوه
۰۳ نومبر ۲۰۲۳



نقش رهبری در جنبش مقاومت ملی

هر جامعۀ منقسم به طبقات اجتماعی، متشکل از طبقات و هر طبقه متشکل از قشر ها یا لایه های اجتماعی است. احزاب و گروه های سیاسی در نقش مدافع منافع یکی یا بیشتر از این طبقات عمل می کنند.
موازی به این تشکل طبقاتی جامعه، در جوامع رنگین کمانی مثل افغانستان، ساختار دیگری به نام ساختار اتنیک یا قومی قابل مشاهده است. این ساختار ها در درازنای تکامل اجتماعی بشر از گله های انسانی به طایفه ها، قبائل، اقوام و ملیت ها تشکل پذیرفته و با به وجود آمدن مناسبات سرمایه داری، بازار واحد، اقتصاد ملی و دستیابی به افکار ناسیونالیستی، با هم مدغم شده و ملت واحدی را در سرزمین مشترک و زیر درفش دولت مشترک به وجود آورده اند. در چارچوب مناسبات تولیدی پیشاسرمایه داری، به دلائل اقتصادی، سیاسی و تاریخی و طبیعی و نقش بازدارندۀ استعمار و امپریالیسم، خطوط منفصل میان رنگ های این رنگین کمان اتنیک برجسته بوده و از رشد ناموزون و ناهماهنگ برخوردار اند.
رشد اقتصادی، ایجاد بازار واحد ملی، حد معینی از اعتلای فرهنگی و اجتماعی، جا افتادن فرهنگ سیاسی، و بر پایۀ آن رسوخ ناسیونالیسم میهن پرستانه در برابر ارتجاع فئودالی و استعمار و سر برآوردن روشنفکران در نقش حامل و بازتولید کنندۀ اندیشه های مترقی در برابر جهل و جادو و اندیشه های خرافی و واپسگرا از موضع رشد نیرو های مولده؛ همه و همه زمینه ساز رفع عوامل رشد ناموزون و تبادل فرهنگی و در نتیجه تجانس، نزدیکی و آمیختگی این واحد های قومی در ظرف بزرگ ملت واحد می شود.
نباید فراموش کرد که از صدر تا ذیل این ساختار های اتنیک (قبائل، اقوام و ملیت ها) سلسله مراتب طبقاتی ساری و جاری است. در یک طرف خوانین، زمینداران، سران قبائل و بر پایۀ شکل گیری سرمایۀ عمدتاً غیر صنعتی (سرمایۀ تجاری، سرمایۀ دلالی، سرمایۀ مافیائی و جرمی) در چارچوب واحد اتنیکی مفروض، مزید بر اشتیاق و حرص قدرت، عناصر بورژوازی در نقش مدافعان ناسیونالیسم منحط قومی به زیان وحدت ملی شکل می بندد. این ناسیونالیسم غیرملی متناسب به قدرت اقتصادی، عوامل سیاسی و اجتماعی، خود را در اشکال شوونیسم عظمت طلبانه و ناسیونالیسم تنگ نظر تجزیه طلبانه بروز می دهد.
امپریالیسم و قدرت های استعمارگر توسعه طلب بیرونی درست از همین شکاف اجتماعی در کشور مورد نظر شان سود جسته و مدافعان و داعیه داران این نوع ناسیونالیسم و ذوات و گروه های سیاسی آن را به طور همزمان به گونه های متفاوت یا متناوب حمایت می کنند.
بر همین زمینۀ رشد ناموزون است که استعمارگران و امپریالیست ها (به شمول سوسیال امپریالیسم) از طریق ایادی بومی شان و با استفاده از وسائل اطلاع جمعی دست داشته (نهاد ها، رسانه ها، کتب، تریبون ها، وسائل الکترونیک و غیره) در کشوری عقب نگه داشته شده و تحت ستمی مثل افغانستان تخم نفاق می کارند و منسوبان اقوام، زبان ها و مذاهب را به جان هم می اندازند.
وقتی یک کشور مورد تجاوز و اشغالگری نیرو های متجاوز استعمارگر قرار می گیرد، در صورت مساعدت عوامل عینی و ذهنی آحاد آن ملت به استثنای مشتی از خائنان ملی، به پا می خیزند و رستاخیز ملی به راه می اندازند.  در تاریخ مبارزات ضد استعماری به اثبات رسیده است که توده های میلیونی نیروی محرکه و در عین حال قربانیان جنگ تجاوزی و ضد تجاوزی اند و سهم گیری گستردۀ آنان و به دوش کشیدن بار سنگین آن، سرنوشت آن ملت و مقاومت را رقم می زند.
این جنگ مقاومت در عین این که مدرسۀ خودسازی است، آزمونگاه طبقات اجتماعی و گروه های سیاسی عقبگرا و مترقی نیز است. لذا، در کشور معروض به ستم، سلطه و تجاوز استعماری بیرونی، هر یکی از این طبقات هم در سطح ملی و هم در گسترۀ قومی در جریان جنگ مقاومت ملی علیه نیرو های اشغالگر بر پایۀ منافع اقتصادی، اهداف و دورنمای مطروحه مشارکت ورزیده، نقش متفاوتی داشته و سعی می ورزند تا مهر خود را بر جبین مقاومت ملی، سیاست ها، رویکرد های اجتماعی ــ فرهنگی و اهداف مقاومت بکوبند تا با کسب رهبری جنبش مقاومت ملی، محصلۀ فردای آن را از آن خود سازند.
چنانچه در سرزمین ما با تجاوز اشغالگران روسی و شرکاء، قاطبه ملت ما به جز از مشتی از میهن فروشان خلقی – پرچمی که در همدستی با اشغالگران روسی قرار داشتند، در یک مبارزۀ حاد علیه تجاوزگران قرار گرفته و نیرو های تاریخی و سیاسی ناهمگون و متضاد جامعۀ ما با دورنما، سیاست ها و افق نظر متفاوت، با امواج خروشان جنبش خود به خودی توده ها همسو شدند و هر یکی در صدد ترسیم سیمای آن برآمد.
در این حالت، در عین عمدگی تضاد ملی با استعمارگر متجاوز و ایادی بومی اش و نقش تبعی تضاد های طبقاتی، جریان دو نوع مبارزۀ افقی و عمودی در آن جامعه عینیت دارد:
الف ــ در بعد ملی مبارزۀ عمودی قاطبۀ ملت در تقابل با اشغالگر و متجاوز بیرونی و چاکران بومی آن.
ب ــ در بعد اجتماعی یا طبقاتی مبارزۀ افقی میان طبقات و نمایندگان سیاسی شان در وجود سازمان ها و تشکل های سیاسی جهت کسب هژمونی بر مجموع جنبش مقاومت در یک مبارزه سخت و دشوار برای ترسیم سیمای مقاومت، دورنما و اهداف آن و پیوند دادن مبارزۀ ملی با مبارزۀ طبقاتی در بعد اجتماعی.
در مبارزۀ افقی است که هر نیرو و دسته بندی سیاسی تلاش می ورزد متناسب با موقعیت تاریخی و همچنان جایگاهش در مناسبات تولیدی در رأس هرم قدرت و یا هم در رهبری مقاومت ملی قرار گیرد.
در متن این مبارزۀ بغرنج و پر از فراز و فرود، از یک سو باید علیه نیرو های اشغالگر رزمید تا موقعیت خود را احراز نمود و از سوی دیگر در یک نبرد ( مبارزه و وحدت ) جهت کسب هژمونی اجتماعی یا دقیق تر، طبقاتی تلاش ورزید.
از لحاظ بین المللی نیز تمام طبقات و اقشار اجتماعی (استثمارگر یا استثمار شونده) بر حسب موقعیت و جایگاه اجتماعی هر یکی در عرصۀ تولیدی، با طبقات و اقشار اجتماعی و گروه های سیاسی  سائر کشور ها منافع و علایق مشترک زیادی دارند.
مثلا نیرو های ارتجاعی، استثمارگر و طفیلی فئودالی و کمپرادوری هم از لحاظ تاریخی و هم از لحاظ منافع طبقاتی با نیرو های طبقاتی و سیاسی مماثل و حکام ستمگر و استعمارگر بیرونی، ــ به خصوص ــ امپریالیسم ــ وجه مشترک دارند و هم در سرکوب، به حاشیه راندن، مهجوریت و حذف حق حیات نیرو های مترقی و انقلابی در کشور های تحت ستم به اصطلاح "پیرامونی" و کشور های "کانونی"، همدستان اند.
درست بر همین زمینه، قدرت های امپریالیستی و استعمارگر رقیب در یک کشور مورد تجاوز و اشغال واقع شده می کوشند جهت تضعیف یا سرکوب نیرو های مترقی، سیکولار و در برخی موارد مثل حتی نیرو های ناسیونالیست (نمونۀ ساف و الفتح در فلسطین اشغالی) را برنتافته و برای به حاشیه راندن آن ها دست به ایجاد، تسلیح و تمویل هول انگیز ترین و افراطی ترین بنیادگرایان اسلامی اعم از سید قطبی، دیوبندی و قُــمی (جهادی های سنی و شیعۀ افغان، القاعده، طالبان، جهاد اسلامی، حماس، حزب الله) در نقش ابزار جنگ نیابتی و آلۀ سیاست و سیادت استعماری و توسعه طلبانه خود، می زنند. هدف این اتحاد نامقدس نیرو های ارتجاعی و قدرت های استعمارگر منطقه ئی و فرامنطقه ئی پیوند دادن مبارزۀ عمودی ملی با مبارزه و اهداف ارتجاعی اجتماعی، اِعمال نفوذ بر گروه های بومی نیابتی وابسته به خویش و در نهایت به انحراف کشاندن جنبش مقاومت ملی و گره زدن آن با اهداف استعماری دول خودی.
با همین رویکرد، دولت های استعمارگر بزرگ و کوچک از بذل و بخشش هر نوع امکانات نظامی، سیاسی، فرهنگی، اطلاعاتی و فنی  به این نیرو های فئودالی دریغ نمی ورزند. نیروهای ارتجاعی به پشتوانۀ این حمایت بی دریغ استعماری کوشش می کنند با امکانات دول آزمند منطقه، اهداف و سیاست های آنها را برآورده و در عین حال در بعد مبارزۀ افقی نیرو های سیاسی ــ طبقاتی رقیب خود را از صفحه سیاسی کشور نابود یا به دور سازند و یا تصفیه های خونین قومی ــ مذهبی به راه اندازند.
در این نبرد نابرابر، نیرو های خواهان آزادی ملی، دموکراسی، عدالت و ترقی اجتماعی در نقش مدافعان منافع آنی و آتی طبقات زحمتکش کشور و ممثل وحدت ملی قاطبۀ ملت (زحمتکشان کلیه اقوام برادر کشور) هستند. این نیرو ها در صورت آگاهی، اتحاد و بسیج خلق، قادر به حل قضیه استعماری، کوتاه ساختن دست تجاوز و نجات سرزمین تحت سلطه از چنبرۀ سیستم استعماری اند. نیرو هائی از این دست تلاش می ورزند تا با طرح بدیل مستقل و مترقی، در این مبارزه جنبش مقاومت ملی را رهبری کرده، توده ها را در مورد خطرات و زیان های رهبری نیرو های ارتجاعی وابسته و مزدور قدرت های بیرونی استعماری و مطامع دولت های آزمند آگاهی بخشیده و مبارزۀ جاری را با خواست های بنیادین آزادی ملی، دموکراسی مردمی، عدالت و ترقی اجتماعی و تعالی و تعمیق مزید آن، پیوند زنند. به همین دلیل، نیرو های انقلابی کشور ها خار چشم و خصم ارتجاع و امپریالیسم شمرده می شوند.
چنانچه در جریان جنگ مقاومت ملی ضد روسی در کشور ما در هۀ هشتاد قرن گذشته ارتجاع هار اخوانی (جهادی و سپس طالبی) به پشتوانۀ درونی نیرو های تاریخ زدۀ فئودالی در همکاری و وابستگی تسلیحاتی و استخباراتی به دولت های امپریالیست غربی و دول و نیرو های ارتجاعی منطقه توانست نیرو های راستین ضد استعماری، مترقی و سیکولار را در همدستی با روس اشغالگر و ایادی آن بیرحمانه سرکوب سازند، ثمرات مجاهدت و ایثار توده های راست قامت در برابر هیولای روسی را ربوده و با کسب رهبری مقاومت ملی در غیاب نیرو های سرکوب شده، اهداف ارتجاعی را با سیاست ها و اهداف استعماری رقبای امپریالیست و مرتجع استعمارگر شوروی گره بزنند و طی بیش از چهار دهه کشور و مردم افغانستان را در یک چرخۀ بی وقفۀ جنگ، ویرانگری، خشونت، تجاوز، اشغالگری و اینگ فاشیسم لجام لسیختۀ طلبانی قرار دهند.
عین سناریوی کشور ما، سال هاست که در فلسطین اشغالی در حال تکرار شدن است. این روز ها فلسطین و قلب آن، غزه مثل کشور ما خونین، پایمال، ویران و سوگوار است. در غزه ماشین جنگی فاشیسم صهیونیستی با حمایت بی دریغ امپریالیست های غربی، در رأس امریکای جنایتگستر فلسطینیان را می بلعد و حملات هوائی و زمینی اسرائیل بر خلق فلسطین و مناطق غزه در برابر دیدگان جهانیان بی وقفه جریان داشته و روزانه اخبار غم انگیز و هولناکی از این جنایت آشکار جنگی نشر می شود.
مبارزۀ آزادیبخش مردم فلسطین ــ به شمول مبارزۀ مسلحانه ــ علیه صهیونیست های اشغالگر اسرائیلی برای آزادی سرزمین شان و بیرون راندن صهیونیست های غاصب و اشغالگر و تشکیل دولت فلسطین، مبارزه ایست بحق و قانونی. در متن این مبارزۀ عمودی فلسطینیان علیه دشمن عمدۀ غاصب، یک مبارزۀ افقی از دیرباز بدینسو در جریان بوده است: دو گرایش مترقی و ارتجاعی.
در گذشته تا قبل از اختتام جنگ سرد، در ترکیب سازمان آزادیبخش فلسطین، نیرو های مترقی، سیکولار و ناسیونالیست وجود مطرح داشتند.
سازمان حماس برای به حاشیه راندن نیرو های مترقی، سیکولار و ناسیونالیست فلسطینی با مساعدت موساد اسرائیل با وزنه و امکانات مادی ــ تخنیکی وافر ایجاد شده و پس از استقرار نظام آخوندی حاکم بر ایران و آغاز توسعه طلبی منطقه ئی آن، در دام این دولت گیر افتاد. حماس به مثابۀ نیروئی ارتجاعی، ضد دموکراتیک و در نقش ابزار دست آخوند های توسعه طلب ایرانی، تمامی سازمان های خلق فلسطین رابا تعقیب سیاست های ریاکارانه و ارتجاعی تضعیف و به حاشیه رانده همزمان با آن با کسب امکانات نظامی، توانسته است خود را از لحاظ عملی در رأس رهبری مقاومت مردم فلسطین قرار دهد. مقاومت حماس علیه نیرو های اشغالگر و قاتل اسرائیلی موجه بوده، ولی مواضع ارتجاعی، رویکرد های ضد دموکراتیک و تلاش های آن برای تهی سازی مقاومت ملی فلسطین از ماهیت آزادیخواهانه، روشنگرانه و مترقی آن و کشاندن آن به مسیر انحراف و واپسگرائی و تبدیل آن مقاومت شکوهمند به  ابزار منفعل سیاست های استعماری نظام مرتجع و توسعه جوی آخوندی ایران غیرموجه و ارتجاعی است.
از همین رو، مسألۀ رهبری و محصلۀ مبارزه افقی در درون هر جنبش مقاومت ملی در مبارزات ضد امپریالیستی و ضد اشغالگری  در هر کشور و یا سرزمین اشغالی، از اهمیت شایانی برخوردار است. چنانچه دیده شد، اگر مقاومت ملی از مسیر آزادیبخش ملی منحرف گردد، جنبش مقاومت ملی از مضمون ملی و مترقی اش نیز تهی می شود. در آن صورت مقاومت " نسبی " می شود. جنبش مقاومت ملی از مقاومت " نسبی " متمایز است. جنبش مقاومت ملی و آزادیبخش به ملت و مردم خود اتکاء داشته و از آن بهره می گیرد و مبارزه برای رهائی ملی را با مبارزه برای رهائی اجتماعی گره زده و در فردای شکست تجاوزگر بیرونی، در سرزمین رهائی یافته از سلطه و اشغال دیروزی، حاکمیت ملی به سروری اجتماعی زحمتکشان منجر می شود.
بعکس، اگر مقاومت "نسبی " علیه استعمارگر معینی بجنگد، سرنوشت خود را به استعمارگر دیگری پیوند می دهد و به طور کلی نمی تواند بیرون از دائرۀ استعماری حرکت کند. در چنین صورتی، ناگزیر تعقیدات استعماری و منافع ارتجاعی دست به دست هم داده و نیرو های سیاسی ــ طبقاتی ارتجاعی و وابسته به جای اشغالگر و غاصب دیروزی با ربودن ثمرات مبارزات توده ها، دورنمای تاریکی را برای توده های میلیونی رنج و ایثار رقم می زنند.